جدول جو
جدول جو

معنی حسیب الملوک - جستجوی لغت در جدول جو

حسیب الملوک(حَ بُلْ مُ)
. رجوع به حسیبک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسرت الملوک
تصویر حسرت الملوک
جغوربغور، غذایی که از جگر گوسفند، گاو یا مرغ و همچنین پیاز، روغن، سیب زمینی و رب تهیه می شود، جغور، حسرهالملوک، زشت، ناهماهنگ و آشفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حب الملوک
تصویر حب الملوک
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، شباب
فرهنگ فارسی عمید
(حَ رَ تُلْ مُ)
دلمۀ مونبار است و آن دلمه (طلمه) بوده است که از قیمه ریزۀ گوشت و برنج پخته پر میکرده اند و نامهای دیگر آن: حسیبک و حسیب الملوک و حسیب بزغاله و جنبل و بریان الفقرا بوده. لکن امروز خردۀ جگر و شش وگرده (قلوه) و دل با پیاز در روغن سرخ کرده با بوی افزارهای چند که گاه کمی سرکه نیز چاشنی آن کنند. و آن را قلیه پتی و جیزوویز و جغوربغور نامند. رودۀ گرم با پیه مدور بپیچند و بسیخ کنند و آن را حسیب البزغاله نیز نامند. و حسرهالملوک بدان سبب گویند که آن سیخ چون سرد شود چندانی لذت ندهد اگرچه باز گرم کنند و ملوک را در بازار به دکان کبابی نشستن ممکن نه به این جهت حسرت میبرند. (شرفنامۀ منیری) :
بس حسرت حسرت الملوک است مرا
باریک و ضعیف تن چو دوک است مرا.
میرزا اشتها.
آی آبجی خانم خدا بدوره
هر چیز زمانه نوظهوره
گفتند که حسرت الملوکه
دیدیم همان جغور بغوره.
فکاهیات روحانی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ مُ)
ماهوبدانه. ماهودانه. ماهی دانه. فلفل الخواص، و آن میوۀ درخت شباب است. و یقال حب السلاطین و الماهوانه. (داود ضریر انطاکی). به پارسی ماهودانه گویند گرم و خشک است در دوم مسهلی که طبیبان و جراحان به خلق خدا میدهند و بیشتری را می کشند و کمتری را که زنده میگذارند چنان معیوب میسازند که به اصلاح نمیتوان آورد (مأخذ را فعلاً فراموش کرده ام). و نام دیگر آن حب الملوک است بهتر آنست که گرد آن نگردند، بعضی گفته اند دند است و این اصح است. (فهرست مخزن الأدویه). حب الصنوبرالکبار. (لغت اسدی ص 229). برخی گویند حب الصنوبرالکبار است، بغدادی گوید بلغت بغداد، قراسیاست. (فهرست مخزن الادویه). قراصیا. جراشیا. آلبالو. غنجال. (تحفه) (لغت اسدی). گیلاس. قراسیای شیرین. (زمخشری). قراصیاالبعلبکیه
لغت نامه دهخدا
دلمه مونبار، جغور بغور در قدیم دلمه ای بوده است از قیمه ریزه گوشت و برنج پخته پر می کرده اند دلمه مو نبار حسبیک حسیب لملوک حسیب بزغاله جنبل بریان الفقراء، خوراکی است مرکب باز خرده جگر و شش و قلوه و دل که آنها را با پیاز در روغن سرخ کنند و با بوی افزارهای چند که گاه کمی سرکه نیزچاشنی آن نمایند قلیه پتی جیر و ویر جغور بغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الملوک
تصویر حب الملوک
غنجال ماهودانه شباب ماهودانه
فرهنگ لغت هوشیار